Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-05-05@00:08:27 GMT
۱۵۶ نتیجه - (۰.۰۲۴ ثانیه)

جدیدترین‌های «ما توی»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
    متن پایین، برش‌هایی است از روایت «اهالی حرم»؛ روایتی که در میانه صحن‌ها و رواق‌های حرم مطهر امام رضا(ع) ضبط شده و در هر نوبت آن، یکی از زائران، قصه زندگی‌اش را تعریف می‌کند. این روایت، روایت زندگی «نورمحمد هداوند» مرد 52ساله اهل روستای حیدرآباد ورامین و «زهرا راعی» زن 40ساله اهل روستای سلطان‌آباد خراسان رضوی است. بعد از 21سال نورمحمد:‌ من همیشه فکر می‌کنم زندگیِ آدمی مثل من که بعدِ بیست‌ و یک سال نابینا شده، سخت‌تر از نابیناهای مادرزادی است. چون آن‌ها دلشان برای دیدن تنگ نمی‌شود، ولی من آخرین بار سی سال پیش چهره مادر و پدرم را دیده‌ام و حالا هر کار که بکنم نمی‌توانم فراموشش کنم. حتی قبل از اینکه فوت کنند، گفتم ازشان...
    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عباس نامداری یکی از آزادگان جنگ تحمیلی، تعریف می‌کند: «یک شب جمعه، قبل از شروع دعای کمیل توی آسایشگاه اتفاق جالبی افتاد. ما قاچاقی یکی از مداح‌ها را از آسایشگاه مجاور به آسایشگاه خودمان آوردیم تا برایمان دعا بخواند. آنگونه که فارس روایت می‌کند، در ادامه این خاطره نگاری آمده است؛ آقای مداح از همان ابتدا با گریه و زاری شروع کرد: «خدایا! امشب یه مشت گنه‌کارِ روسیاه و معصیت‌کار دور هم جمع شدیم. اومدیم به گناه خود اعتراف و توبه کنیم. اگه تو ما رو نبخشی کجا بریم؟» ناگهان یکی از اسرای ۵۰ـ۴۰ ساله که مرشد صدایش می‌کردیم، بلند شد، ایستاد و با صدای بلند گفت: «مرد حسابی! تو اگه روسیاه و معصیت‌کاری، برو...
    صبح زودِ یکی از روز‌های برفی نیمه‌ی دوم بهمن‌ماه ۱۳۳۷، ماموران شهرداری بنا به دستور موسی مهام شهردار وقت تهران در مقابل درب شمالی شهرنو واقع در خیابان قزوین از خودرو‌های شهرداری پیاده شده و شروع به خراب کردن درب قلعه کردند. به گزارش خبرآنلاین، ماجرا از این قرار بود که در پی شکایت شماری از اهالی خیابان قزوین مبنی بر حضور مراجعان قلعه به خانه‌هایی در محله‌های‌شان و برهم زن آرامش آن‌ها به شهرداری تهران، شهردار نخست تصمیم گرفت ساکنان قلعه را به خارج از شهر منتقل کند، اما این انتقال هزینه و زمان‌بر بود و شاکیان نیز عجول، پس دستور داد که فعلا درب شمالی شهرنو مسدود و به جای آن دیوار کشیده شود. از آن پس تنها...
    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، صبح زودِ یکی از روزهای برفی نیمه‌ی دوم بهمن‌ماه ۱۳۳۷، ماموران شهرداری بنا به دستور موسی مهام شهردار وقت تهران در مقابل درب شمالی شهرنو واقع در خیابان قزوین از خودروهای شهرداری پیاده شده و شروع به خراب کردن درب قلعه کردند. ماجرا از این قرار بود که در پی شکایت شماری از اهالی خیابان قزوین مبنی بر حضور مراجعان قلعه به خانه‌هایی در محله‌های‌شان و برهم زن آرامش آن‌ها به شهرداری تهران، شهردار نخست تصمیم گرفت ساکنان قلعه را به خارج از شهر منتقل کند، اما این انتقال هزینه و زمان‌بر بود و شاکیان نیز عجول، پس دستور داد که فعلا درب شمالی شهرنو مسدود و به جای آن دیوار کشیده شود. از آن پس...
    در راهرو دراز مدرسه موکت انداخته‌اند برای نشستن مادرها؛ مدرسه نه آن چندتا مدرسه‌ای است که خودم در آن‌ها درس خوانده‌ام، نه مدرسه فعلی پسرم است و نه اصلاً مدرسه‌ای که به عمرم دیده باشم. راهرو نسبتاً بی‌نور است و وقتی  چشمم به در ورودی می‌افتد و حیاط مدرسه را می‌بینم متوجه می‌شوم شب است و یک لامپ ۱۰۰ بی‌حال بالای سرمان روشن کرده‌اند. نور آن‌قدر کم است که وقتی خم می‌شوم روی دفتری که جلویمان گذاشته‌اند، خط‌هایش را به زور می‌بینم. قرار است یک نفر بیاید به ما مادرها املا بگوید و من یک ذوق بی‌خودی دارم که بعد از نوشتن املا حتماً به عنوان مادر خوش‌خط از من قدردانی می‌کنند. زنی که اصلاً صورتش را نمی‌بینم شروع کرده...
    خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: پیمان، دوچرخه محمدامین را کم باد می‌کند تا تابستان شود. محمدامین مدام می‌گوید: «باباجان! کی تابستان می‌شود؟ کی عید می‌شود؟ کی یک مسافرت می‌رویم؟» پیمان، همان طور که به شیرین‌بازی‌های ریحانه یک ساله می‌خندد به پسرش قول می‌دهد برای تعطیلات ٢٢ بهمن بروند بندر. مادر هم، محمدامین را تشویق می‌کند درس‌هایش را خوب بخواند تا بتوانند یک سفر جمع و جور چهار نفره بروند. محمدامین همیشه پیمان را «بابا جان» صدا می‌زند. ظهر که می‌شود زنگ می‌زند و سفارش می‌دهد: «باباجان! برای من بستنی بخر… باباجان! برای من چیپس بخر.» حالا چهل روز ظهرها تلفن پیمان زنگ نمی‌خورد و صدای محمدامین از آن طرف خط، خواسته‌ای را به عبارت «بابا جان» گره نمی‌زند. شب ولادت زهرا...
    خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی| همیشه آن ور آبی‌ها، آن‌هایی که ادعا می‌کنند خیلی بلدند و حالیشان می‌شود، می‌گویند انقلاب جمهوری اسلامی از آن دهه پنجاهی‌ها و آن آدم‌های مسن است. می‌گویند انقلاب ایران با همین پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها خیلی زود از صفحه روزگار پاک می‌شود. اما حتم دارم خودشان هم به حرف‌هایشان اعتماد ندارند، خودشان هم دلشان از این حرف‌ها قرص نیست، دقیقا برعکس ما، ما دلمان قرص است به حرف آقاجان که گفته اسرائیل به زودی نابود می‌شود. روز تولد آقای جمهوری اسلامی امروز، روز تولد آقای جمهوری اسلامی خیلی دیدنی بود. دیدنی برای ما و دیدنی‌تر برای همان آن‌ور آبی‌ها، چون تولد چهل و پنج سالگی انقلابمان پرشور بود، خیلی زیاد. خیلی زودتر از ساعت...
    از زیارت برمی‌گشتیم که توی پارکینگِ حرم یک زن و شوهر و دو تا بچه‌شان را دیدیم. زن و بچهِ کوچکتر توی ماشین خوابیده بودند و مرد و بچه بزرگتر، لابه‌لای ماشین‌های توی پارکینگ. از دیدن این وضعیت خیلی ناراحت شدم. برگشتم رو به گنبد و به حضرت(ع) گفتم: «میشه ما رو توی مشهد صاحبخونه کنی که لااقل کمک کنیم زائرت اینجا روی زمین نخوابه؟»  از موقعی که این را گفتم، فقط یک دقیقه تا جلوی درِ پارکینگ طول کشید و درست موقع دادنِ قبض خروجی بود که گوشی‌ام زنگ خورد...  البته فکرِ داشتن خانه توی مشهد از خیلی قبل‌تر توی ذهنمان بود. هر موقع می‌آمدیم مشهد و خانه اقوام می‌ماندیم، خانمم می‌گفت: «یعنی میشه امام رضا(ع) یک خونه‌ بهمون...
    گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما. منتظر نشسته بودم تا ببینم سه نفری چطوری از در وارد می‌شوند، شنگول و پرانرژی یا با لب و لوچه آویزان. مقداد ۱۰ تا پوستر تصویر حاج قاسم خریده بود. دم غروب از راه که رسید گفت: «هرکی می‌خواد با من بیاد، زود لباس بپوشه». سجاد فوری گفت: «اگه علی بیاد، منم میام». علی که مثل همیشه از سریش‌بازی‌های سجاد حرصش درآمده بود گفت: «اصلا تو می‌دونی بابا کجا می‌خواد بره؟ اگه من برم ته چاه، تو هم دنبالم میای؟» سجاد جوابی نداشت اما خم به ابرو نیاورد. این جور وقت‌ها ژست خونسرد حرص‌درآوری به خودش می‌گیرد و بیشتر علی را دق می‌دهد. دهانش را مثل اردک جمع کرد...
    گروه جامعه خبرگزاری فارس-«گذشت اون زمانی که انجام بعضی کار‌ها و گناهان برای افراد جامعه، تابو بود. حالا نه‌تنها قبح خیلی از گناهان برای بعضی‌ها ریخته، بلکه به صورت علنی و با افتخار، درباره گناهان‌شون حرف می‌زنن؛ چه توی فضای حقیقی چه توی فضای مجازی. یک جایی حدیثی از امام علی(ع) خونده بودم با این مضمون که: روزگاری خواهد آمد که مردم به گناه افتخار و از پاک‌دامنی تعجب می‌کنند... فکر نمی‌کردم یک روز تفسیر این حرف رو توی جامعه خودمون ببینم. » صحبت‌های دختر دانشجو که به اینجا می‌رسد، همهمه‌ای در کلاس ایجاد می‌شود. در آن میان، دختر دیگری می‌گوید: «خب، یعنی می‌گی باید دست روی دست گذاشت؟ یعنی قرار نیست کسی به این وضعیت رسیدگی کنه؟ کسی حواسش...
    همشهری آنلاین - لیلا شریف: خلاءهای قانونی باعث شده که صاحبان سگ‌های خانگی، معابر شهر را حسابی آلوده کنند و بعد به روی خودشان نیاورند که باید مدفوع سگ‌هایشان را جمع کنند. معضلی که با افزایش حیوانات خانگی در حال تبدیل به بحران است. هر تهرانی کافی است فقط یکبار و بی‌خبر از همه جا، آغشته شدن کفش‌هایش به مدفوع باقی مانده از یک حیوان خانگی را در خیابان تجربه کند، آن زمان است که تا همیشه آن بوی نامطبوع و صحنه آغشته شدن کفش‌ها به مدفوع حیوانی که دیگر در صحنه جرم حضور ندارد، در گوشه‌ای از ذهنش جای می‌گیرد. این تجربه تلخ موجب می‌شود تا صاحبان این تجربه ناخوشایند هر بار که از کنار باغچه و درختان ایستاده...
    گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! سجاد زل زده بود به تلویزیون خانه خاله‌اش و هرچه بیشتر دنبال تصویری از خودش می‌گشت، کمتر پیدا می‌کرد. دخترخواهرم فلشی پرازعکس‌ و فیلم‌های شش هفت سال پیش را زده بود به تلویزیون و یکی یکی بازشان می‌کرد. خانواده ما و خواهرم اینها و مامان و بابام هم نشسته بودیم دور تا دور پذیرایی و تماشاچی هیجان زده اکران مردمی عکس و فیلم‌ از کودکی بچه‌های خواهرم بودیم. عکس‌ها مربوط به دورانی بودند که خانواده خواهرم تهران و در همان خیابان خانه ما زندگی می‌کردند. آن روزها من فقط مادر علی بودم و هنوز سجاد و زهرا به خانه‌­مان اضافه نشده بودند. لابه لای آلبوم کودکی بچه‌های خاله، سر...
    لحظه‌ای که بنا باشد ما شهید بشویم خدا خودش فراهم می‌کند. حالا اگر ما توی خط هم نرویم یا یک کسی که سروکارش اینجاست توی خط هم ممکن است نرود، بالاخره یک‌وقت می‌بینیم خدا پیش می‌آورد و یک‌جوری می‌شود که شهید می‌شود. - اخبار فرهنگی - به گزارش خبرگزاری تسنیم،  در این صوت شهید زین‌الدین طی جلسه‌ای که برای طراحی و آماده‌سازی تیپ 17 علی بن ابیطالب (ع) در عملیات رمضان در دوم مردادماه 1361 برگزار شده است بر انجام‌وظیفه چه در پشت جبهه و چه در خطوط مقدم و در میدان رزم با دشمن تأکید دارد و شهادت را نعمت الهی می‌داند.در این صوت می‌شنویم: . «تمام این بچه‌هایی که می‌آیند و خونشان را در راه خدا می‌دهند، شاید خداوند این‌گونه می‌خواهد ما...
    گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما.  لباس‌های خیس را پهن کرده بودم روی رخت آویز توی بالکن و داشتم می‌رفتم لگن خالی را بگذارم توی حمام. خوشبختانه زهرا بعد از اینکه کار شستن لباس‌ها را تمام کرده بودم بیدار شده بود و مجبور نشده بودم وسط لباس شستن شصت بار دست‌های کفی‌ام را بشویم و بیایم بغلش کنم یا آبش بدهم یا پوشکش را رسیدگی کنم. نزدیک در حمام شده بودم که زهرا با چشم‌هایی نگران دوید سمتم، پاچه شلوارم را دودستی چسبید و به جهت خلاف حمام می‌کشید. اولش گیج شدم اما زود منظورش را فهمیدم. لگن را همان جا کنار دیوار گذاشتم و از در حمام فاصله گرفتم. دو هفته پیش، اول مقداد...
    یک کاربر فضای مجازی در جنگ روایت‌ها، با تجلیل از مقاومت مردمان غزه نوشت:«خشم مقدس تو و هم‌وطن‌هایت از لابه‌لای فیبرهای الکن نوری به سلول‌های ما تزریق شد؛ کشور تو پاره تن اسلام است و من هیچ‌وقت تا این اندازه مطمئن نبودم که اسرائیل باید از صحنه‌ روزگار محو بشود، و ما از دنیا یک فلسطین آزاد طلبکاریم.» به گزارش خبرنگار ایمنا، این روزها که رژیم اشغالگر صهیونیستی به طور وحشیانه نوار غزه مورد هدف قرار داده است و هر روز بر تعداد شهدای فلسطینی افزوده می‌شود، کمپین‌های مختلف مردمی در حمایت از شهدایی که جرمشان مقاومت است و به خاطر پس گرفتن سرزمینی که سال‌ها پیش غاصبانه اشغال شد، در مقابل سربازان اسرائیلی ایستادند، به راه افتاده است. کمپین...
    جیم.ظرافتی/ کجا از رو دست ما نیگاه میکنن... قراره به کارخونه‌ها و شرکت‌هایی که توی بحث تراشه‌سازی فعالیت میکنن یارانه بدن. اونم ۱/۴۹ تریلیون ین. خب ما هم داریم سالی ۴۰ و چند میلیارد تومن یارانه میدیم به مردم. از تولیدکننده‌ها هم حمایت می‌کنیم میذاریم قیمت محصولاتشون رو یه خرده ببرن بالا که زیان نکنن.  آقا این چه مقایسه‌ایه شما می‌کنی... اگه ۴۹/۱ تریلیون ین رو نمیدونی چقدره، به دلار بیشتر از ۱۰ میلیارد دلاره تقریباً؟ ببین پدرجان... اگه شما از طرفدارای اقتصاد خیلی آزادی و عاشق ژاپن باید بگم هی ژاپن ژاپن نکن... حالا فکر نکن چون ما از یارانه دادنشون خبر نداشتیم از چیزای دیگه‌شون هم خبر نداریم. خبر داری در یک نظرسنجی مشخص شده...
    به گزارش جماران؛ محمدمهدی همت در یادداشتی نوشت: گفتم: «چه کاره می‌شوی؟» خندید و گفت: «شهید!» و من سال‌ها با تعجب به این پاسخ عجیب «جهاد مغنیه» فکر می‌کردم تا اینکه نام خودش را روی یکی از موشک‌های صهیونیستی پیدا کرد و به سمت حاج عماد رفت، به سمت پدرش! و من از آن روز تصمیم گرفتم که دنیا را از دریچه چشم‌های پدرم ببینم، پدرم که یک روز تا بیست قدمی سربازان صهیونیستی رفت و بدون هراس از شقی‌ترین افراد روی زمین در سرزمین‌های اشغالی قدم زد. بله، پدرم بعد از حاج احمد متوسلیان دومین سردار ایرانی بود که به میدان نبرد با اسرائیل اعزام شد و خاطراتی عجیب روایت کرد. می‌گفت: «سربازان فلسطینی و سوری و لبنانی مثل...
    روایت «عبدالحسن نجفی» روایت یک آدم معمولی است که همه عمرش را به کشاورزی و دامداری گذرانده؛ آدمی که به‌قول خودش کل زندگی‌اش یک خط بیشتر نمی‌شود و اگر نبود سال‌های جنگ، او انگار چیزی برای تعریف کردن نداشت. او به‌جز 28ماهی که توی پیرانشهر آرپی‌جی‌زن و تیربارچی بوده، مابقی عمرش را به کشت و کار سر زمین‌های روستای آق‌قلعه اسفراین گذرانده. روایت او را میانه صحن جمهوری می‌شنویم.  روایت اصلی و جذاب زندگی شما از کی و کجا آغاز شده؟ زندگی ما که همه‌اش معمولی بوده؛ سر زمین گندم و جو و نخود. فقط دوره مجروحیتم توی سربازی اتفاق‌های خاصی دارد.  مربوط به زمان جنگ می‌شود؟ بله. جنگ شروع شده بود و من هم باید می‌رفتم خدمت سربازی....
    هیچ وقت فکرش را نمی کردم از کیفیت یک محصول آنقدر راضی باشم که بخواهم درباره اش مطلبی بنویسم. به ذهنم خطور نمی کرد وقتی رخت و لباس نرم و تمیز می پوشم و لم می دهم گوشه دنج اتاق تا از پنجره بیرون را تماشا کنم، وقتی استکان چای تازه دم را بر می دارم و دستم به لطافت پارچه رومیزی می خورد؛ این جور قربان صدقه کشورم بروم. در خیالم کارگران زحمت کش یک کارخانه؛ یکی از هزاران واحد صنفی کشورم را تجسم کنم که در صف تولید طوری کمر به کار و خدمت بسته اند که من همین جا در خانه ام آن هم عصر یک روز پاییزی، لطافت مطبوع منسوجات خانه را با دل و جان...
    گروه جامعه؛ خبرگزاری فارس: هیچ وقت فکرش را نمی کردم از کیفیت یک محصول آنقدر راضی باشم که بخواهم درباره اش مطلبی بنویسم. به ذهنم خطور نمی کرد وقتی رخت و لباس نرم و تمیز می پوشم و لم می دهم گوشه دنج اتاق تا از پنجره بیرون را تماشا کنم، وقتی استکان چای تازه دم را بر می دارم و دستم به لطافت پارچه رومیزی می خورد؛ این جور قربان صدقه کشورم بروم. در خیالم کارگران زحمت کش یک کارخانه؛ یکی از هزاران واحد صنفی کشورم را تجسم کنم که در صف تولید طوری کمر به کار و خدمت بسته اند که من همین جا در خانه ام آن هم عصر یک روز پاییزی، لطافت مطبوع منسوجات خانه را...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: از مینی‌بوس پیاده می‌شوم. شرجی راه نفسم را بسته. برای هر دو قدم جلو رفتن باید صدایم را بالا ببرم: «آقا، لطفا» «خانم، ببخشید» اما صدا به صدا نمی‌رسد. زنی که یک ماه گرفتگی بزرگ روی پیشانی‌اش دارد از بازویم آویزان می‌شود: «تنهایی یا با کاروان؟» سوالش چنگ می‌اندازد روی دلم. نمی‌دانم چه جوابی بدهم. هم تنهایم و هم دلم با کاروان. کلاه آفتابی‌اش را تا روی چشم‌هایش پایین می‌کشد: «اولین بار است می‌آیی؟» می‌خندم. اما پاپیچ است. دوست دارد در ازدحامِ آدم‌ها سر صحبت را باز کند و من بی‌حوصله‌تر از آنم که پای حرف‌های زنی ناشناس با یک ماه گرفتگیِ قهوه‌ای روی پیشانی‌اش بنشینم. انتظامات سالن، صف‌ها را مرتب می‌کنند. زن از کنارم رد می‌شود:...
    به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، امیر کرمانشاهی مداح سرشناس مشهدی کشورمان نماهنگ «پیشواز محرم» را در آستانه فرارسیدن ماه محرم 1402 منتشر شد. متن شعر این نماهنگ به شرح زیر است: خدا نکنه بگیره نفسم زبونم لال به محرم نرسم زبونم لال زبونم لال خدا نکنه به کار تو نیام زبونم لال نیاد اشک چشام زبونم لال زبونم لال شب اول محرمو ببینم و بمیرم بسمه واسه تو حتی شده یه بار دیگه روضه بگیرم بسمه چایی ریز روضمون با گریه می‌گفت عزیزم یعنی میشه یه بار دیگه تو آبدارخونه چایی بریزم نزار بمونه رو دل ما حسرت گریه محرم درسته نوکرات زیادن ولی حساب کن روی ما هم خدا نکنه نتونم روضه بیام زبونم لال...
    اخطار سرمربی موفق سیتیزن‌ها به پرافتخارترین تیم تاریخ لیگ قهرمانان اروپا پپ گواردیولا پس از 12 سال برای بار سوم فاتح لیگ قهرمانان اروپا شد. طرفداری | منچسترسیتی به هر‌ آن‌چه که در فصل 23-2022 می‌خواست رسید و رویای فتح سه‌گانه برای سیتیزن‌ها با پیروزی امشب مقابل اینتر در فینال لیگ قهرمانان اروپا به واقعیت تبدیل شد. پپ گواردیولا با قهرمانی در این رقابت‌ها، نام‌اش را در تاریخ جاودانه‌تر از قبل کرد و به اولین سرمربی تاریخ فوتبال تبدیل شد که موفق به فتح سه‌گانه برای بار دوم می‌شود. سرمربی اسپانیایی که حال اولین قهرمانی سیتیزن‌ها در لیگ قهرمانان اروپا را تقدیم این باشگاه کرد، در مصاحبه بعد از بازی، قسمتی را به رئال مادرید، پرافتخارترین تیم این مسابقات اختصاص داد....
    خبرگزاری فارس – کرمان؛ مهسا حقانیت: ناصر عرب‌زاده یکی از نخستین افرادی‌ست که او را در اردوگاه کرامت سپاه ثارالله کرمان می‌بینم، مردی لاغراندام با ریش مشکی بلند که لباس‌های سیاه و کتونی سفید پوشیده است، شوخ‌طبع است و حواس‌جمع. خودش می‌گوید: «کله‌خرابی بچه‌هایی که به کمپ می‌آیند را قبول ندارم، اینها خیلی مظلومند، من کله‌خراب بودم که از همه کمپ‌ها فرار می‌کردم». وقتی مددجویی را به اردوگاه می‌آوردند از صفر تا ۱۰۰ کارهایش را عرب‌زاده در دست می‌گیرد، حتی گاهی همراه با آنها برای سم‌زدایی شب تا صبح بیدار می‌ماند. متولد ۱۳۷۰ در شهر زرند است، برقکار ماشین بوده و از سوم راهنمایی با نوشیدن مشروب به سمت موادمخدر رفته و بعد هم تریاک و مواد صنعتی و تا...
    اگر امروز در خانه و محل کارتان نشسته‌اید و دلتان هوای مشهدالرضا(ع) کرده است، تعلل نکنید. شما هم یک قلم و کاغذ بردارید و هرچه دلتان می‌خواهد برای امامی که دوستش دارید، ‌ بنویسید. درست مثل این سه روایت ساده که برایتان انتخاب کرده‌ایم: حامد عسکری؛ ‌ شاعر و نویسنده هزار ماشالله، بازار باشد آقای امام رضا بازار باشد. ما که بخیل نیستیم، گیرم توی صحن گوهرشاد خانم یک جای نماز هم برای ما نباشد، ‌فدای سرتان، می‌دانید آقای امام رضا ما آدم معمولی‌ها بعضی‌وقت‌ها دلمان می‌گیرد، خلوت می‌خواهیم، می‌رویم پارک بعضی وقت‌ها یک ساقه‌طلایی هم می‌خریم با یک چایی نبات توی لیوان کاغذی می‌نشینیم، روی یک نیمکت و دلتنگی‌مان را دود می‌کنیم. آقای امام رضا! ما آدم معمولی‌ها وقتی...
    به گزارش همشهری آنلاین، حاج منصور ارضی به سر خیلی از مداحان کشور حق پدری و استادی دارد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم تمام کسانی که در دهه‌های گذشته به صدایشان گوش سپرده‌ایم و گریه کرده‌ایم و سینه زده‌ایم، شاگردی حاج منصور ارضی را کرده‌اند و امروز هم وام‌دار او هستند. پس نشستن پای درس حاج منصور حلاوتی دارد که باید تجربه کنی. وقتی شنیدم که این مداح پیشکسوت در مؤسسه فرهنگی هنری قدیم‌الاحسان کلاس آموزش مداحی برگزار می‌کند، خودم را به جلسه رساندم. در یک اتاق سی چهل متری تعدادی جوان و نوجوان نشسته‌اند، هر کدام یک برگه به دست گرفته‌اند و شعری را با آموزش‌های استاد جلسه همخوانی می‌کنند. بعد از آموزش‌های فنی اول جلسه، حالا نوبت حاج...
    به گزارش همشهری آنلاین حاج منصور ارضی به سر خیلی از مداحان کشور حق پدری و استادی دارد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم تمام کسانی که در دهه‌های گذشته به صدایشان گوش سپرده‌ایم و گریه کرده‌ایم و سینه زده‌ایم، شاگردی حاج منصور ارضی را کرده‌اند و امروز هم وام‌دار او هستند. پس نشستن پای درس حاج منصور حلاوتی دارد که باید تجربه کنی. وقتی شنیدم که این مداح پیشکسوت در مؤسسه فرهنگی هنری قدیم‌الاحسان کلاس آموزش مداحی برگزار می‌کند، خودم را به جلسه رساندم. در یک اتاق سی چهل متری تعدادی جوان و نوجوان نشسته‌اند، هر کدام یک برگه به دست گرفته‌اند و شعری را با آموزش‌های استاد جلسه همخوانی می‌کنند. بعد از آموزش‌های فنی اول جلسه، حالا نوبت حاج...
    گروه زندگی- این روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! خیلی یواشکی و سرّی، کاغذ تاخورده را گذاشت کف دستم و بعد مثل جن ناپدید شد. قوری چای را گذاشتم روی کتری و نامه علی را باز کردم: «سلام مامان دربارِ روز پدر نزرت چی است؟»  آنقدری که از جابجا نوشتن ه و اِ حرصم می گیرد، غلط های دیگر برایم مهم نیست. خودکارم را از گوشه کشوی ادویه ها برداشتم و زیر جمله اش نوشتم: «منظورت هدیه روز پدر است؟» و رفتم کاغذ را گذاشتم روی کتاب ریاضی که بغل دستش بود. مثل یک نیروی اطلاعاتی زبده و باسابقه، با چشم غره انگشت سبابه اش را به بینی اش نزدیک کرد که یعنی «چرا تابلو رفتار کردی؟! این جوری...
    گروه جامعه؛ خبرگزاری فارس: می‌شود، فرمانده ارشد نظامی بود اما مادری هم بود. می‌شود پشت دشمنان سرسخت را لرزاند اما دل خودت هم بلرزد و پربکشد برای دیدن مادر. اصلاً چه عیبی دارد اسمت آوازه شرق و غرب عالم باشد و همین‌که نامت برده می‌شود، خیلی‌ها دست‌وپایشان را از ابهت نامت جمع کنند اما تو روی پای مادر، مثل یک کودک خودت را جا کنی و بی‌خیال عالم شوی حتی شده برای دقایقی. حاج قاسم! ما هنوز هم در بُهت و حیرتیم؛ هر بار که یک‌چیز جدیدی درباره تو می‌بینیم، می‌خوانیم و می‌شنویم. این بار مِهری که به مادرت داشتی ما را حیران کرده است. چریکی که توی چادر بزرگ شد! درباره سردار شهید قاسم سلیمانی، کم نگفته‌اند و...
    سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: امروز والله قسم صدای ناله مظلومین آن‌چنان در دنیا بلند است که اصلاً صدای سیلی خوردنش به گوش هر انسانی می‌رسد. ما نمی‌توانیم بنشینیم بگوییم من نمی‌روم، دل ببندید به بعضی مسائلی که باید بعداً باشد ولی الآن زمانش نیست؟ - اخبار فرهنگی - به گزارش خبرگزاری تسنیم، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت ایام شهادت سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی اقدام به انتشار مجموعه صوت‌هایی از ایشان کرده است. در اولین صوت، شهید حاج قاسم سلیمانی در سی‌ام شهریور‌ماه سال 1364 در برای رزمندگان سخنرانی کرده است. ایشان با اشاره به صدای مظلومین و ظلمی که بر آن‌ها وارد می‌شود بر مقاومت و مقابله در برابر ظالمین تأکید کرد.روایتی از زندگی...
    روزنامه ایران: زمستان، برای قدیمی‌ها تومنی هفت صنار توفیر داشت با زمستان امروزه. نه ماه سال خلق‌الله پی جفت وجور کردن اسباب آسایش این سه ماه بودند. شوفاژ و شومینه و بخاری نداشتند که؛ نسوان زنیت سرشان می‌شد عوض قرتی بازی و اطوار بی‌قاعده نسوان امروزی می‌رفتند سر تابستان از انبار زغال، خاک زغال ابتیاع می‌کردند کل تابستان هی خاک زغال توی تشت خیس کرده کف دست گلوله می‌کردند می‌چیدند صدر بام، خشک شوند.این گلوله‌های خاک زغال خودشان داستان داشتند. خان‌جان خدابیامرز می‌گفت خاک زغال بهتر از زغال می‌سوزد. سیاه زمستان حاق سگ-سرما، توی خانه یک پریموس می‌سوخت جهت پخت و پز خوراک و خورش و اسباب گرما البسه پشمی و کرسی بود. زیر لحاف کرسی مجمعه می‌گذاشتند کفش خاکستر...
    نترسید نترسید...ما توی لندن هستیم...با پول خون مردم...عاشق میهن هستیم... دریافت 15 MB
    تصویرسازی؛ ما با کار علمی، با ورزش و توان نظامی، توی دهن آمریکا می زنیم
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: راننده ترمز ماشین را گرفت: «همینجا خانم، بیشتر نمی‌تونم جلو برم!» جمعیت، کم کم، زیادتر از آنچه باید شده بود. کرایه را حساب کردم و بیرون پریدم. زنی زیرلب ذکر میگفت. دسته‌ای از پسرهای نوجوان بسیجی با شلوارهای خاکی شش جیبه با تمام وجود لبیک یا حسین می‌گفتند، انگار که امام حسین (ع) آنطرف پل ایستاده و «هل من ناصراً ینصرنا؟» می‌گوید و آن‌ها رگ غیرتشان برای مظلومیت ایشان جوشیده و جواب شده‌اند!  برای یک لحظه توی خودم فرو می‌ریزم. اینجا، آنطرف میدان مولوی اهواز و کنار میله‌های پل کارون چقدر شبیه عمودهای اربعین شده. کارون عطر فرات میدهد و قدم‌ها شبیه پوتین‌ها و نعلین‌های از نفس افتاده‌ی مشایه‌‌اند که یکهو در چند قدمی کربلا جان...
    «شش‌تایی» محبوب‌ترین واژه پرسپولیسی‌هاست. وقتی کف یک دست و انگشت اشاره آن یکی را بالا می‌برند و غلظت این شین را طوری ادا می‌کنند که همه لذت و تعصب هواداری سرخ‌ها را تویش ریخته باشد. 16 شهریور روز مبارکی برای پرسپولیسی‌هاست و «احسان رضایی» نویسنده و روزنامه‌نگار پرسپولیسی به همین بهانه از این «شین» دلچسب و از خصایص آدم‌های دربی‌باز به ایسناپلاس گفت. ایسناپلاس- احسان رضایی: این، جزو آداب ورزشگاه رفتن است که حتی اگر بازی با تیمی غیر از رقیب آبی‌پوش و حتی اصلا تمرین هم باشد، باید جایی از برنامه به صورت دسته‌جمعی کمی هم شین شین کنیم و بعد که خوب حرف ش را کشیدیم، بچسبانیمش به «ـیشتایی‌ها» و بعد، اینجای کار است که یکهو کل...
    رییس جمهور در جمع اقشار مختلف شهرستان کبودرآهنگ با بیان اینکه ما باید با شعار "ما می‌توانیم" امور را پیش ببریم، تصریح کرد: این موضوع معنایش شکست دشمنان انقلاب است به طوریکه مردم رسماً اعلام می‌کنند می توان با مقاومت تحریم را بی اثر کرد بنابراین وظیفه خود می دانیم به خواست مردم ایستادگی مقابل زیاده خواهان و مقابل نظام سلطه را در دستور کار قرار دهیم و از مواضع جمهوری اسلامی عقب نشینی نکنیم. به گزارش ایرنا، آیت الله سیدابراهیم رییسی روز پنج‌شنبه در جمع باشکوه و پرشور مردم شهرستان کبودرآهنگ در سالن ورزشی ولایت، اظهار داشت: آنچه که دشمن را نسبت به این کشور همواره نا امید کرده همانا ولایتمداری مردم است و دشمنان باید بدانند که...
    آفتاب‌‌نیوز : پرویز برومند گفت: توی فوتبال ما هیچ کس سر جای خودش نیست. معلوم نیست این مردم چه گناهی کرده‌اند؟ عشقشان یک فوتبال است و آن هم دارند از بین می‌برند. پرسپولیس از آن طرف به آن شکل. استقلال از این طرف به یک شکل دیگر. معلوم نیست چی به چی است. تیم ملی که آخر فوتبال و ورزشمان است و دلخوشی مردم به این روز افتاده. علی ولی‌اللهی- کارشناسان و اهالی دنیای فوتبال مثل همه مردم ایران هم نگران وضعیت تیم ملی هستند هم شرایط جامعه. یکی از این افراد پرویز برومند است. دروازه‌بان سابق تیم ملی و کسی که بازوبند کاپیتانی استقلال را بر بازو می‌بست. در حالی که قرار بود این گفت‌وگو بیشتر حول محور تیم...
    سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی گفت: وظیفه سجادی است که بیاید وسط. اگر پولادگر معاون توسعه قهرمانی است، سجادی وزیر ورزش است. وظیفه‌اش بود که بیاید ورود کند. هیچ کس هم حرف زور نمی‌زند. حق کشتی این است که امکانات داشته باشد. به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، محمد بنا سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی به تازگی گفتگویی انجام داده که مشروح آن را در زیر می‌خوانید: *از مسابقات پیش رو بگویید. ما در مرداد ماه مسابقات کشورهای اسلامی را داریم و در شهریور هم مسابقات جهانی صربستان.  *قول چند مدال می‌دهید؟ قول‌ دادنی نیست. همه مردم نگاه‌‍‌شان به نروژ است ولی خب شرایط نروژ با صربستان متفاوت است و کار مقداری سخت‌تر. ولی در مجموع نبود روسیه به ما...
    گروه زندگی :«مامان! یکی از بچه‌ها تو قمقمه ش یخ ریخته بود، آب که می‌خورد من یه جوری می‌شدم.» حسنا این را گفت و دوباره زد زیر گریه و سرش را بیشتر چسباند به شکمم. از روی مقنعه سرش را بوسیدم. همین‌طور که دستم را دور شانه‌اش حلقه کرده بودم، تند‌تند درذهنم مرور می‌کردم که برای تشنگی‌اش، چه‌کار می‌توانم بکنم. گریه‌اش که جمع و جور شد، رفت توی اتاق، کیفش را بگذارد.  - «حسنا روپوشت رو دربیار. برو حموم». شنیده بودم آب‌بازی و دوش گرفتن با آب ولرم، تشنگی را کم می‌کند. با داد جواب داد: -« مامان می‌بینی من روزه‌ام، بی حالم. اون وقت میگی برو حموم»؟ با خودم فکر کردم که این روز‌ها گاهی چقدر کم حوصله می‌شود....
    گروه جامعه خبرگزاری فارس- عطیه همتی‌:اول دبستان بودم با همکلاسی‌ام دعوایم شد که یکهو داد زد: «بچه‌ها بابای عطیه «ملا» ست.» چنین کلمه‌ای در دایره لغاتم نبود. نداشتمش. پدرم پیش از این برایم یک طلبه یا روحانی بود. نمی‌دانستم «ملا» چیست. نمی‌دانستم به آخوندها ملا هم می‌گویند. فکر می‌کردم حرف بدی زده‌است. اما کم نیاوردم و داد کشیدم:«بچه‌ها بابای زهرا سیگار می‌کشد» جنگ‌مان شروع شد. جنگ ملاها و سیگاری‌ها بعدها تبدیل شد به جنگ یک بچه آخوند سرتق با یک بچه کفاش پررو! همدیگر را می‌زدیم. پدرهایمان هرروز با نقل و نبات آشتی‌مان می‌دادند. محل آشتی توی نیسان آبی بابای سمیرا. ولی فایده نمی‌کرد. به ظهر نرسیده دعوای تازه‌ای راه می‌افتاد. یکباری با هزارتا نقشه آمد خانه‌مان تلویزیون رنگی را...
    به گزارش همشهری‌آنلاین، فقیهه سلطانی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار ویدیویی در صفحه شخصی اینستاگرامش، حمایت خود از بیانیه بانوان سینماگر را نشان داد. سلطانی در این ویدیو می‌گوید: «همکاران عزیزم سلام، خیلی خوشحالم که بالاخره بعد از شش سال بیدار شدید و یک جنبشی را به راه انداختید برای حمایت از جوانانی که وارد سینما می‌شوند و هیچ پناهی در مقابل آزار های افراد حرفه‌ای و البته، حرفه‌ای نما ندارند. شش سال پیش ما تلاش کردیم ثابت کنیم مشکلاتی در سینما وجود دارد، اما متاسفانه برخی از شما مقابل ما ایستادید، خیلی‌های شما سکوت کردید و گفتید همچین مشکلاتی وجود ندارد، حالا به هر دلیلی، شاید می‌ترسیدید شغل خودتان را از دست بدهید.» افشاگری کارگردان و نویسنده...
    به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، بسیاری از رزمندگان شوخ طبع ما در خط مقدم و حتی در اردوگاه‌های دشمن با طنازی‌های خود سبب تقویت روحیه هم‌قطارانشان می‌شدند. چرا که چاشنی طنز همان قدر در تقویت روحیه رزمندگان تأثیرگذار بود که چاشنی مهمات برای ویران کردن مواضع دشمن. به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۱ بخشی از آن روحیات طنز رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس را برای شما بیان می‌کنیم. حاجی پاسدار را زد، خدا به داد ما برسد محمد امیری جانباز دفاع مقدس شلوغی آشپزخانه لشکر قمر بنی‌هاشم را این گونه توصیف کرده است: پدرم مسؤول توزیع غذا در انرژی اتمی، مقر لشکر قمر بنی‌هاشم (ع) بود. ظهرها موقع تحویل غذا، آشپزخانه خیلی شلوغ  می‌شد. همه کسانی که آمده...
    همشهری آنلاین - ناصر علاقبندان: مریم فلج است؛ اما چه سخت می‌توان بغضی پنهان در نگاه مادرانه خاتون‌ملک جست‌وجو کرد. قصه‌ها دارد، فقط یکی از غصه‌هایش از این قرار است:«شوهرم ماشین‌مان را فروخت تا دو، سه هکتار هندوانه بکاریم. سیل آمد و همه را برد؛ مخارج عمل جراحی دختر باهوشم مریم که بماند، همین امروز برای صبحانه بچه‌ها هم به سختی چیزی توی خانه پیدا می‌شد.» جمعه، توی حرف همسرش می‌پرد که: «نه که نداریم، نه که فقط ماشین رفت، بگو که طلاهای خودت و دخترها را فروخته‌ایم تا دوباره مزرعه را زنده کنیم.» خاتون حالا رساتر می‌گوید:«می‌خواهم بگویم ۱۲دی آن سیل آمد، ۱۰روز پیش سیل دوم آمد، حالا سیل سوم اگر آمد و طلاها را هم برد، چه کنیم؟»...
    عصرایران؛ احسان محمدی- بعد از گفت‌و‌گوی حامد حدادی بسکتبالیست تیم ملی ایران در برنامه «شباهنگی» که از فیلم‌نت پخش می‌شود، موجی از توئیت‌ها شکل گرفت. حدادی که سابقه بازی در آمریکا را دارد از تجربیات روزمره‌اش در این کشور گفت. از جمله اینکه «آمریکایی‌ها فکر می‌کنند مردم در ایران به جای ماشین، سوار شتر می‌شوند و کفش نمی‌پوشند!» یا «وقتی در آمریکا کت و شلوار می‌پوشیدم، به من می‌گفتند خوشحالی که کت و شلوار پوشیدی؟» ما معمولاً فکر می‌کنیم اروپایی و آمریکایی ما را با «گربه و فرش»، «خاویار»، «سی‌و‌سه پل و تخت جمشید»، «امپراطوری هخامنشی» و حتی «کباب و قورمه‌سبزی» می‌شناسند اما واقعیت اینطور نیست. به غرور آریایی‌مان برمی‌خورد ولی بارها با مهمانان خارجی که اتفاقاً چهره‌های بین‌المللی...
     ایام مدرسه هم از آن دوره‌هاست، تا تویش هستی و داری آن برهه از زندگی‌ات را زیست می‌کنی، متنفر و بی‌حوصله‌ای و دلت می‌خواهد زود زود تمام شود. حسرت می‌خوری به حال بابا و مادرت که خوش به حالشان مدرسه نمی‌روند و همین که دانشگاهت تمام می‌شود، دلت برای یک ثانیه تجربه‌اش لک می‌زند. درست عین خدمت سربازی که لحظه لحظه‌اش جهنم است. آن لحظه‌های کشداری که تو بالای برجک داری پست می‌دهی و به ماشین‌های بیرون پادگان که نگاه می‌کنی با خودت می‌گویییعنی می‌شود این خدمت تمام شود و تو دوباره توی ماشین بنشینی و موزیک گوش کنی. امروز می‌خواهیم کنار هم نوستالژی ‌بازی کنیم از روزهای مدرسه. از روزهایی که اگر الان می‌توانید این سطور را بخوانید مدیون...
    دریافت 79 MB کد خبر 5279985
    دریافت 79 MB کد خبر 5279985
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: «در شمارش، نفر به حساب می‌آید آنقدر که شبیه آدمیزاد است!» آه و دست‌های زمختش را با هم به تن نخلِ بی‌ثمر حیاطشان کوبید و آتش را به دامن سپید سیگار دست‌ساختش انداخت، بوی تند پِهِن می‌داد؛ حلقه‌های دود بی‌مهابا توی هوا اوج میگرفت و میرقصید و محو میشد مثل رویاهای عمار که کلافه، زمین را لگد می‌کرد و برای آخرین بازمانده‌ی گله‌شان شاخ و شانه می‌کشید: «کوری مگر؟ پایت را توی ظرف آب می‌زنی و مَع‌ع‌ع‌ع‌ع؟ خاک بر سرت!» شلاق شرجی پنجاه و چند درجه برای هیچ‌کس اعصاب نگذاشته بود، عمارِ جوان با این حال نزار که جای خودش را داشت. ام‌عمار شیله‌اش را تا زیر دماغ تیغه‌ای قوس‌دارش بالا کشید و با خنده به زیر سایه...
    یادداشت مهمان؛ نرگس داشادیان از بندر ماهشهر، خوزستان: هنوز عامو احمد می‌رود آب نم نم می‌خرد. آب نم نم آبِ تصفیه شده است. شاید عینِ باران. یادم نیست یکهو چه شد که مغازه‌هایی با تصفیه‌های بزرگ توی شهر دهان باز کردند، سه‌چرخه‌ها کارشان رونق گرفت و هرکس که کاری نداشت یک تانکر آب نم‌نم پر می‌کرد می‌گذاشت توی سه‌چرخه‌اش و دوره توی کوچه‌ها می‌افتاد. پسرِ خانم اعظمی هم یکی از همین‌ها بود. پیرترها و آنها که نمی‌توانستند خودشان را به مغازه‌های بوی کلر گرفته‌ی آبی برسانند مشتریِ پای ثابتش بودند. اسمش را یادم نیست اما حالا راننده آژانس است. مادرها هر دو سه روز یک ‌بار گوش به کوچه داشتند تا صدای سه چرخه آبی را بشنوند و دبه‌های بیست لیتری‌شان...
    چیزی خواسته بود و رسالت داشتم که کمکش کنم. چند سفرنامه و چند کتاب معرفتی برایش فهرست کردم اما اگر نمی‌گفتم توی دلم می‌ماند، گفتم ای کاش نمی‌رفتید، گفت چطور؟ گفتم پولش را بدهید بروید کربلا. گفتم پول توی جیب سعودی نکنید، گفتم وهابی‌ها این پول را خرج موشک می‌کنند روی سر بچه‌های یمن می‌ریزند. تشکر کرد و لبخند فرستاد، از آن لبخندهایی که مثلا یک کتاب خواستیم داری نصیحت می‌کنی. به تو ربطی ندارد. سیب روزگار هزار چرخ خورد، سه سال بعد ساعت 11 شب بود که زنگ زدند پاست را بفرست که برویم. گفتم کجا و گفتند حج. آن‌هم تمتع. خدا بد توی کاسه ام گذاشته بود. می‌توانستم بگویم نه؟ جراتش بود؟ اذیت‌تان نکنم، رفتم و عجب سفری...
    در دوره سی‌وهشتم جشنواره فیلم فجر و بعد از نشست خبری فیلم «خورشید»، حرف چند کودک کار در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد و دل همه را تکان داد.  صحبت‌های روح‌الله درباره مادرش اشک‌ها را درآورد و همراه با گریه‌های بی‌امان شمیلا، دخترِ کودک کار افغانستانی بغض‌ها ترکید. شب اختتامیه جشنواره هم شب درخشش کودکان کار بود. بچه‌های «خورشید» لوح تقدیر هیأت داوران را دریافت کردند و شمیلا باز هم از جنگ در افغانستان و دلیل مهاجرت پناهجوهای افغان گفت و در نهایت برای کودکان کار آرزو کرد: «آرزو می‌کنم در جهان هیچ کودک کاری وجود نداشته باشه». ایام برگزاری جشنواره ونیز و اهدای جایزه استعداد نوظهور بازیگری برای روح‌الله زمانی فرصتی دوباره برای مطرح شدن دغدغه‌های آنها...
     محله ما دو مسجد داشت، یکی ما بودیم که کوبیدیم و ساختیم، یکی مسجدی بود که چهار کوچه پایین‌تر بود و نمازگزار نداشت، داشت ها، اما نه به این شلوغی که مسجد ما بود و من فرق دو مسجد را در آجر و در و دیوار جست‌وجو می‌کردم، فارغ از این‌که حاج‌آقا چشم و چراغ محله بود، ستون بود، می‌گفتند خیلی وقت پیش، آن وقت‌هایی که انقلابی‌ها از دست ساواک فرار می‌کردند، توی گوش یک مامور زده بود که با کفش توی مسجد آمد، می‌گفتند هرکسی وام می‌خواهد، هرکسی مشکلی دارد، هرکسی دعوایی دارد، دادش را پیش حاج‌آقا می‌آورد.   تا مسجد را بسازند حاج‌آقا توی محوطه‌ای که به‌عنوان حیاط مسجد جدید نقشه‌برداری شده بود نماز جماعت می‌خواند و...
    «ما گم شده‌ایم آقای امام‌ رضا. ما همه گم شده‌ایم وسط قسط و قرض و بتون و کرونا ... ما دلمان لک‌زده بیاییم گونه‌هایمان را بگذاریم روی گردالی‌های ضریح شما و یک دل سیر اشک بریزیم. ما را دوباره صدا کنید مشهد برایمان بریز و بپاش کنید!» به گزارش ایسنا، حامد عسکری، شاعر و نویسنده، در یادداشتی در روزنامه جام جم نوشت: «بارها وقتی پسرم یا دخترم در حیاط و روی مرمرهای خنک و تمیز صحن‌تان بدوبدو می‌کردند، همان‌ طور که یک چشمم به گنبد شما بود و یک چشمم به بچه‌ها که گم نشوند و سکندری نخورند و نیفتند، به این فکر می‌کردم یعنی همین‌ قدری که مشهدرفتن کودکی‌های ما کیف می‌داد، مشهدرفتن اینها هم کیف می‌دهد؟ همان‌...
    پدرم آن روز کیسه بلند لوله‌ای پرتقال را از عقب ماشین یله کرد گوشه سایه‌گیر حیاط، دست‌ها را به هم تکاند، خاک دست‌ها را زیر شیر آب گوشه حیاط شست و بعد همان‌طور که با گوشه بال چادر نماز مادرم دست‌ها و صورتش را خشک می‌کرد، نمناکی سبیلش را با نفسی تو کشید و گفت: امروز فرمونداری جلسه شورای اداری بود. گویا هاشمی قراره بیاد بم مادرم همان‌طور که رفتارهای مردش را آنالیز می‌کرد گفت: کدام هاشمی؟ و بابا با لبخندی که یک قربانت شوم در تقدیر داشت گفت: مگه مملکت چندتا هاشمی داره؟ مادرم مثل همه زنان دهه 60 خیلی سر و کاری با سیاست نداشت. خودش بود و نمازهای سه وعده‌اش توی مسجد محل و دعای ندبه‌های صبح...
    مهدی نصیری، مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان، این روزها در قالب برنامه «عصر حیرت» مصاحبه‌هایی را با چهره‌های سیاسی کشور انجام می‌دهد. بخش کوتاهی از تازه‌ترین گفت‌وگوی مهدی نصیری با لطف‌الله، میثمی فعال سیاسی و مدیرمسئول نشریه «چشم انداز ایران»، درباره مجاهدین خلق را در ادامه می‌خوانید: میثمی: رجوی که متوجه شد ما داریم تجدیدنظر می‌کنیم دیگر ما را متهم کرد به تجدید نظر در کلیه اصول و رویه‌های مجاهدین. یک بار گفتم این حرف که مسعود می‌زند به برده‌داری تشکیلاتی منجر می‌شود. نصیری: چه پیش‌بینی دقیق و خوبی کرده بودید. میثمی: آقای هاشمی سال ۵۴ از ایران به عراق می‌روند. آیت‌الله خمینی می‌گویند که تا به حال همه به من فشار آوردند از جمله آقای منتظری، حاج آقا مصطفی، آقای...
    مهدی نصیری، مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان، این روزها در قالب برنامه «عصر حیرت» مصاحبه‌هایی را با چهره‌های سیاسی کشور انجام می‌دهد. بخش کوتاهی از تازه‌ترین گفت‌وگوی مهدی نصیری با لطف‌الله، میثمی فعال سیاسی و مدیرمسئول نشریه «چشم انداز ایران»، درباره مجاهدین خلق را در ادامه می‌خوانید: میثمی: رجوی که متوجه شد ما داریم تجدیدنظر می‌کنیم دیگر ما را متهم کرد به تجدید نظر در کلیه اصول و رویه‌های مجاهدین. یک بار گفتم این حرف که مسعود می‌زند به برده‌داری تشکیلاتی منجر می‌شود. نصیری: چه پیش‌بینی دقیق و خوبی کرده بودید. میثمی: آقای هاشمی سال ۵۴ از ایران به عراق می‌روند. آیت‌الله خمینی می‌گویند که تا به حال همه به من فشار آوردند از جمله آقای منتظری، حاج آقا مصطفی، آقای...
    به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، آخرین سه شنبه سال یا شب آخرین چهارشنبه سال از دیرباز در ایران با برگزاری جشن‌ها و رسوم جالبی همراه بوده است که البته در سال‌های اخیر برخی از مردم با انجام اقدامات خطر آفرین مثل بازی با مواد محترقه باعث تلخ شدن این شب به یادماندنی به کام خانواده‌ها شده اند. شب گذشته چهارشنبه سوری سال ۹۹ رقم خورد و برخی از مردم به رسم همیشه دور هم جمع شدند تا با روشن کردن آتش این جشن باستانی را گرامی بدارند. کاربران فضای مجازی با انتشار توئیت‌هایی طنز در توئیتر هشتگ #چهارشنبه_سوری را داغ کردند. بیشتر بخوانید واکنش کاربران به چهارشنبه سوری خطرناک پایان سال کاربران از...
    کتاب ما توی جنگ بزرگ شدیم تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس و خاطرات سردار حجت حیدری است که به قلم کامران سحرخیز نگاشته شده است. به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از ۸دی، مراسم رونمایی از کتاب «ما توی جنگ بزرگ شدیم» که تاریخ شفاهی و خاطرات سردار حجت حیدری و به قلم کامران سحرخیز است، ظهر امروز با حضور مسئولان در رشت برگزار شد. مدیر هنری و ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس گیلان در این مراسم با بیان اینکه برگزاری جشنواره‌ها به دلیل شیوع کرونا تحت تاثیر قرار گرفته است گفت: به جهت رعایت پروتکل‌های بهداشتی، مراسم اختتامیه این جشنواره به صورت محدود برگزار می‌شود. اسماعیل محمدپور...
    به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی از کتاب «ما توی جنگ بزرگ شدیم» تاریخ شفاهی و خاطرات سردار حجت حیدری و به قلم کامران سحرخیز و کتاب «خوانش گزاره‌های گیلکی» به نویسندگی اسماعیل محمدپور ظهر یکشنبه با حضور مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس گیلان در رشت برگزار شد. مدیر هنری و ادبیات و انتشارات حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس گیلان در این مراسم با اشاره به شیوع ویروس کرونا و ضرورت پرهیز از تجمعات، اظهار کرد: امسال به دلیل رعایت دستورات بهداشتی، مراسم اختتامیه را به صورت محدود و تنها با حضور برگزیدگان برگزار کردیم. اسماعیل محمدپور اضافه کرد: امسال ۱۵ عنوان مجموعه شعر در حوزه دفاع مقدس تهیه شده که در تلاش هستیم...
    به گزارش گروه استان‌های باشگاه خبرنگاران جوان از رشت، آیین رونمایی از کتاب "ما توی جنگ بزرگ شدیم"، تاریخ شفاهی - خاطرات سردار حجت حیدری به تألیف و تنظیم کامران سحرخیز در حاشیه اختتامیه جشنواره استانی شعر پایداری برگزار می‌شود. این کتاب از سری کتاب‌های تاریخ شفاهی است که توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس منتشر شده است. آیین اختتامیه جشنواره استانی شعر پایداری و جایزه ادبی یوسف با جمعیت محدود و رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی ساعت ۱۱ صبح امروز در مجتمع شاهد و ایثار واقع در خیابان ۹۵ گلسار رشت برگزار می‌شود. پایداری و مادران، همسران و دختران شهدای دفاع مقدس و جبهه مقاومت، پایداری و نهضت جنگل (قیام میرزاکوچک خان جنگلی)، پایداری و مکتب سپهبد شهید حاج قاسم...
    آن روزها دقیقا روی مرز کودکی و نوجوانی راه می رفتم. از طرفی آنقدر استقلال شخصیتی پیدا کرده بودم که بعدازظهر با رفقایم بزنم به دل کوچه و خیابان و از طرف دیگر آنقدر مرد نبودم که مسئولیت خیلی از کارهایم را گردن بگیرم! شب های امتحان که پول تو جیبی هایمان را با بچه های محل روی هم می ریختیم و یکی یک بلیت اتوبوس از جیب پدرمان کش می رفتیم تا خودمان را برسانیم به «فلکه برق»، آنقدر در رویای «بزرگ بودن» و «مستقل بودن» غرق می شدیم که عین خیالمان هم نبود که فردایش باز قرار است همه مان را بابت مردود شدن ردیف کنند دم دفتر مدرسه. مردود شدن اما فقط یکی از مسئولیت هایی بود که...
    یورگن کلوپ، سرمربی لیورپول، می گوید باخت به برنلی مشت محکمی توی صورت لیورپول بود. به گزارش "ورزش سه"، سرمربی آلمانی لیورپول مسئولیت باخت غافلگیرکننده شب گذشته این تیم در آنفیلد را بر عهده گرفت. باخت 1-0 لیورپول برابر برنلی، فاصله این تیم با صدر جدول را به 6 امتیاز رساند. کلوپ باخت به برنلی را مشت محکمی توی صورت لیورپول توصیف کرد و گفت که در حال حاضر نمی تواند به رقابت بر سر قهرمانی فکر کند.   مدافع عنوان قهرمانی همچنین با باخت دیشب، رکورد 68 بازی بدون باخت در آنفیلد را نیز از دست داد. این اولین بار از سال 2000 تاکنون است که لیورپول در چهار بازی پیاپی لیگ گل نمی زند!     یورگن...
    روزنامه هدف در شماره امروزش یادداشتی درباره رفتار کریم باقری با محمد حسین کنعانی زادگان در بازی پرسپولیس - فولاد خوزستان نوشته است کریم باقری با حرکتی که مقابل اعتراض محمد حسین کنعانی زادگان انجام داد، سوژه رسانه ها شد. به گزارش طرفداری، مهدی حقیقت در روزنامه هدف نوشت: می گویند میلیارد می گیرد، به محل تمرین و مسابقه می رود، یک جا زیر پتو می نشنید، اخم می کند، ناهار و شامش را می خورد، نیم نگاهی به شبکه های اخلاق ‌مدار ماهواره ای می اندازد و روزگاری در چوگوارا را تماشا می کند. ابرام تاتلیسی چیزی هم در ریلکسیشنی آرمانی هنگام نوشیدن آخرین چای شبانه روی نعلبکی با پنج حبه قند گوش می کند و سرش را بر بالش بزرگ...
    مارادونا در قاب خاطرات من با یکی از صحنه‌های گنگ جام ۹۰ آغاز می‌شود. از عشق برادر بزرگتر به فوتبالش. از پوستر بزرگش روی دیوار اتاق مهرداد و آن تصویر خالکوبی شده چه‌گوآرا روی بازویش. این شمایل اما با گل به یونان در جام جهانی ۹۴ و شادی استثنایی‌اش رنگی‌تر می‌شود. از لحظه انتقالش همراه با مأمور دوپینگ و اشک‌هایش پس از اعلام محرومیت در پایان بازی نیجریه در همان جام. مایی که هنوز هم بر این باوریم او قربانی دسیسه هاوه‌لانژ پیر، رئیس برزیلی وقت فیفا و دبیر فاسدش، پیتر بلاتر شد. اگرچه سال‌هاست که می‌دانیم او غرق در کشیدن کوکایین، زندگی را بارها دریبل زده تا مرگ خیلی زودتر از ۶۰ سالگی به دنیایش پایان دهد اما...
    خبرگزاری آریا- رییس مجلس شورای اسلامی مأموریت امروز جوانان را شکستن حلقه‌های تو در توی سوءمدیریت، ناکارآمدی و انفعال در کشور دانست و گفت که جوان ایرانی به ویژه جوان بسیجی باید خود را مرکز عالم بداند.به گزارش خبرگزاری آریا، محمدباقر قالیباف در صفحه شخصی خود در توییتر نوشت:«‏جوان ایرانی به ویژه جوان بسیجی باید خود را مرکز عالم بداند؛ اگر نگاه تمدنی نداشته باشیم نه تنها در برابر کوچکترین تهدیدات رنگ می‌بازیم بلکه انگیزه‌ای هم برای فعالیت نخواهیم داشت.‏مأموریت امروز جوانان ما شکستن حلقه‌های تو در توی سوءمدیریت، ناکارآمدی و انفعال در کشور است.»
    عوض کردن قفل در کمد دیواری‌ها و یکی دو کار دیگر... در فاصله همین کارهاست که یک چای دخترم می‌ریزد و من توی گوشی دارم اخبار را دنبال می‌کنم. می‌رسم به آن ویدئو... نمای لانگ شاتی، چند مرد ایستاده‌اند دور کومه‌ای بتونی، یکی دو مرد هم روی دیوارهایند... سقف شاید، صدای جیغ دخترکی موسیقی متن ویدئوست... خدا... یکی از دیوارها می‌غلتد و غباری محو بلند می‌شود و می‌خزد به حلقم. سرفه‌ام می‌گیرد. صدای دخترک اوج می‌گیرد: خدا... یکی از مردها انگار هنوز عقده‌اش خالی نشده. بادست چند بلوک به هم چسبیده را هل می‌دهد. بلوک‌ها می‌افتد و دوباره دخترک می‌گوید: خدا... به این می‌اندیشم سهم هرکسی از این کره خاکی که برای ما انسان‌ها از سایه درختان و حفره غار...
    به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، حامد عسکری دوست شاعر و نویسنده ما در جام‌جم چند روزی است به بهانه نمایشگاه کتاب مشترک ایران و افغانستان مهمان این کشور دوست وهمزبان و هم ریشه است و اتفاقا در بطن و متن فاجعه خونبار دانشگاه کابل حاضر بوده، روایت دست اول این حادثه را به قلم او بخوانید.  شب داخلی: شب است، در اتاقی توی رایزنی فرهنگی ایران در کابل دراز کشیده‌ام. گوشی را قبل از به شارژ زدن چک می‌کنم، روی عکسی که توی هرات با تفنگ نگهبان هتل گرفته‌ام و برای پدرم فرستاده‌ام ریپلای زده: با کلمه با دشمنت بجنگ بچه جان، دنیا خیلی از تفنگ خسته شده پسرم، گل...گل...قلب. نخودی می‌خندم، یک فلاسک چای، یک خوشه...
    «خانواده هم که مدام می‌گویند جایی نرو و در خانه بمان! سال‌هاست ماسک می‌زنم چون ریه‌ام آن قدر مشکل دارد که در ترافیک و جاهای شلوغ هم به سرفه شدید می‌افتم. می‌گویند تو جزو گروه‌های حساس هستی. توی این شش، هفت ماهی که کرونا آمده آرزو دارم توی یک پارک راه بروم و هوا بخورم. خانواده هم حق دارند. ما در واقع یک مرده متحرکیم.» به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «صدای سرفه‌های پدر طی سال‌ها برایشان تبدیل به آهنگ آشنایی شده. تنگی نفس، ماسک و سختی‌های زندگی با یک بیماری سخت برایشان تازگی ندارد. پدر اما هر بار از ته دل به بیماری‌اش می‌خندد و می‌گوید من که طوریم نیست. همه اینها را یادگار روزهایی می‌داند که برایش...
    قدرت مظاهری؛ نمی‌دونم، واقعا نمی‌دونم چرا توی شاخص‌های جهانی برای رتبه‌بندی شادی همیشه ایران رو توی قعر و آخرای جدول شون می‌زارند. نمی‌دونم چه خصومت و دشمنی دیرینه‌ای با کشور ما دارند که توی تمام فاکتورای مثبت زندگی، یه انگ می‌چسبونند بهش و با سیاه‌نمایی، جنبه‌های مثبت اون رو نمی‌بینند و نشون نمی‌دند. واقعا – واقعا – چه ملت و مردمی شادتر و خوشحال‌تر از ملت و مردم ایران سراغ دارید؟! نه، وجدانا مدیونید اگه سراغ داشته باشید و رو نکنید. زلزله میاد و یه شهر ویرون میشه و میره زیر آوار، یارو از زیر آوار یه جوک میفرسته توی شبکه‌های اجتماعی و ترند می‌کنه اون رو توی فضای مجازی که همه روده بر بشند از خنده. سیل میاد...
    شما را به خدا نامه من را بخوانید. هرچند شما از نامه خاطره خوشی ندارید. سی هزارتایش را خواندید و آخرش آنی شد که نباید می‌شد. به خدایی که خون شما خون اوست خط این نامه کوفی نیست. به گزارش مشرق، آنچه می خوانید، دلنوشته ای است از یک زائر دلتنگ یک گوشه ایران که برسد به کربلا، خیابان بین‌الحرمین، روبه‌روی عمود شماره چهل باب‌القبله... سلام آقاجان‌! شما را به خدا نامه من را بخوانید. هرچند شما از نامه خاطره خوشی ندارید. سی هزارتایش را خواندید و آخرش آنی شد که نباید می‌شد. به خدایی که خون شما خون اوست خط این نامه کوفی نیست. اصلا فرض کنید همانجا درست روبه‌روی عمود شماره چهل. درست روبه‌روی باب‌القبله. جلوی همان...
    طرح گشایش اقتصادی خیلی خوبه ولی مشخص نکردن کجا باید صف بکشیم. به گزارش ایمنا، آقای خطشه ای در جدیدترین اضافات خود گفته است: این طرح گشایش اقتصادی خیلی خوبه ولی مشخص نکردن کجا باید صف بکشیم الان توی خونه ما همه در حالت آماده باش هستند عیال گن بسته اگه توی صف آرنج به پک و پهلوش خورد، از صف خارج نشه. بچه‌ها رو گذاشتیم وسط هال. لحاف‌ها رو ریختیم روشون تا بتونن توی فشار و شرایط سخت، خودشون رو نجات بدند و برند جلو. خلاصه ما آماده صف بستنیم. راستی حالا این نفتا رو چطوری میفروشن؟ بشکه باید با خودمون ببریم؟ یا چی؟ شماره هشتاد و چهارم هفته نامه طنز خطشه را می‌توانید از اینجا بخوانید. کد خبر...
    «یک بار نوه‌ام رفته دریا، حالا هی می‌­گوید مرا ببرید دریا. من هم می‌آورمش همین‌جا. اینجا دریای ماست. سفر که نمی‌رویم. می‌آییم همین‌جا.» به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «اوقات فراغت علی‌اصغر ۱۰ ساله از عید پارسال شروع شد؛ همان موقع که گلستان سیل آمد و خانه‌شان را در آق‌قلا آوار کرد. از همان موقع دیگر مدرسه نرفت. با پدر و مادرش آمدند تهران خانه خاله‌اش در شهرری. حالا علی‌اصغر همراه بچه‌های دیگر دارد بعدازظهر تابستانی‌اش را در چشمه‌علی شیرجه می‌رود و غوطه می‌خورد و تن در آب رها می‌کند. صدای جیغ و خنده بچه‌ها از بالای پله‌های مشرف به چشمه شنیده می‌شود و چند ثانیه بعد تصویرشان پدیدار می‌شود که تابلوی بی‌کم و کاستی از یک بعدازظهر تابستانی...
    اوقات فراغت علی‌اصغر 10 ساله از عید پارسال شروع شد، همان موقع که گلستان سیل آمد و خانه‌‌شان را در آق‌قلا آوار کرد. از همان موقع دیگر مدرسه نرفت. با پدر و مادرش آمدند تهران خانه خاله‌اش در شهرری. حالا علی‌اصغر همراه بچه‌های دیگر دارد بعدازظهر تابستانی‌اش را در چشمه‌علی شیرجه می‌رود و غوطه می‌خورد و تن در آب رها می‌کند.  صدای جیغ و خنده بچه‌‌ها از بالای پله‌های مشرف به چشمه شنیده می‌‌شود و چند ثانیه بعد تصویرشان پدیدار می‌شود که تابلوی بی‌کم و کاستی از یک بعدازظهر تابستانی است. چند نفری که زبر و زرنگ‌تر هستند کوه را گرفته‌اند و بالا رفته‌اند تا از آن بالا بدوند سمت چشمه و شیرجه جانانه‌ای بزنند و بعد با تبختر...
    در توقف کوتاهی که در زنجان داشتیم، یک سیگار گیر انداختم و کش و قوسی به خودم دادم، تمام عضلات بدنم درد می کرد. تازه قرار بود به فکر دستشویی باشم که گفتند«سوار شوید راه بیفتیم به سمت تبریز» برای همین بی خیال شدم. به این فکر می کردم که نباید جلوی اینها سیگار روشن می کردم و حالا اینها هر کدام یکجوری نگاه می کنند البته وقتی نشستیم باز هادی بود که حرف زدن را شروع کرد و هیچ هم یکجوری نگاهم نکرد. سعی کردم من هم به هادی به چشم یک مزاحم نگاه نکنم به هر حال هوشش خوب بود که فهمیده بود من داستانی سوای بقیه اتوبوس دارم و می خواست با هر جان کندن از من...
    روزهای اوج کرونا در کل رفت و آمدها کم شد اما باز ترجیح مسافران تاکسی سرویس محل بود. بعد از بازگشایی کسب و کارها هم که دیگر خیلی‌ها ترجیح دادند از تاکسی سرویس محل برای رفت و آمد استفاده کنند. هرکدام هم استدلال خودشان را دارند به هر حال می‌خواهند سوار ماشینی شوند که راننده‌اش را می‌شناسند و به او اعتماد دارند. کرونا باعث شد مردم بیشتر از قبل به ما اعتماد کنند. به گزارش ایسنا، یوسف حیدری، گزارش‌نویس، در روزنامه ایران نوشت: «زنگ تلفن آژانس قطع نمی‌شود. علی آقا سعی می‌کند هم جواب مرا بدهد هم جواب مشتری‌هایی که بی‌صبرانه منتظر رسیدن ماشین هستند. می‌گوید از راننده‌های قدیمی تاکسی سرویس مجیدیه است. بعد از پیدا شدن سروکله تاکسی‌های...
    داشتم قبض روح می‌شدم. بدجور ترسیده بودم. دعوا این شکلی ندیده بودم... زیر سقف، در فضای بسته‌‌ی پر از آدم‌، چند نفر چاقو به دست، عربده‌کشان و دنبال هم، فحش می‌دادند و صدای‌شان هم توی سینما می‌پیچید.  فکرش را بکنید... توی تاریکی چشم دوخته‌ای به پرده سینما و سر تا پا غرق فیلم هستی. ناگهان صداهای بلندی خارج از فیلم در سالن می‌پیچد و سرها همه برمی‌گردد به طرفش. بلافاصله فیلم قطع می‌شود و چراغ‌ها روشن و بیشتری‌ها از روی صندلی‌ها بلند می‌شوند ... یکی‌ از چاقوکش‌ها پریده روی سنِ سینما و دو سه نفر هم دنبالش...انگار که از توی فیلم در آمده باشند. داداشم مثل مرغی که جوجه‌‌اش را زیر بال می‌گیرد، لای بازوهاش گرفته بودم، سر خم...
    آقای مداح من یک زنم و می‌توانم تصور کنم وقتی ۶ ماه پیش جواب آزمایش بارداری همسرتان مثبت شد، چه رویاها که در دل‌تان نداشتید، چه امیدها که به‌شان دل نبستید. چقدر لحظه تولد فرزندتان را توی ذهن‌تان تداعی نکردید و لبخند همسرتان را بعد از تولد بچه‌‌‌ها مجسم نکردید.  گروه خانواده؛فاطمه خوش‌نما:‌ آقای مداح سلام؛ امروز عکس در خود مچاله‌شده‌تان را که دیدم، شکستم. دلم ریخت روی زمین. انگار نه انگار مثل انبوه عکس‌ها و فیلم‌های این بیست روز اخیر، هرچه می‌بینیم از پشت قاب شیشه‌ای موبایل است و جای ما امن است و حال‌مان خوب. حال ما خوب نیست آقای مداح. فیلم‌تان را که دیدم، قلبم هم سوراخ شد. می‌دانید آخر من سال‌ها بین زن و شوهرهای...
    بچه را گذاشتند توی بغلم. امیرحسین نه گریه کرد و نه ترسید. من هم احساسی به او نداشتم. فقط با دستهایش گوشه روسری‌ام را چنگ زد. بعد از چند دقیقه که خواستند او را ببرند گریه کرد. یک مقدار زمان دادند و دوباره خواستند او را ببرند. بچه باز هم گریه کرد. همانجا گفتم اصلا این بچه هرچه که می‌خواهد باشد. من می‌خواهم او را به خانه ببرم. یکدفعه مهرش به دلم سرازیر شد. گروه خانواده؛ نعیمه موحد: با اعتماد به نفس و مطمئن از تصمیمی که گرفته‌اند خود را پدر و مادرخوانده معرفی می‌کنند. نه ابایی از این دارند که بگویند به خاطر مشکل پزشکی فرزنددار نمی‌شدند و نه پسرهایی که به فرزندی پذیرفته‌اند را از دیگران پنهان...
    «توی خیابان داشتم همین‌طور فکر می‌کردم. هزار چیز می‌آمد توی سرم. نزدیک خانه که رسیدم، گفتم باید یک کاری بکنم. سرم داغ شده بود. چشم‌هایم می‌سوخت. بیکار بودم. درآمد نداشتم و دلم نمی‌خواست دیگر چشمم توی چشم کسی باشد. یک صدایی توی سرم می‌گفت یک کاری بکن. رسیدم خانه. در را باز کردم. صدایی نمی‌آمد. زن و بچه‌ام خانه نبودند. چشمم افتاد به پیت نفت کنار حیاط. صدا در سرم می‌گفت یک کاری بکن. نفت را خالی کردم و کبریت کشیدم. همان موقع بود که زنم نان به دست در را باز کرد. جیغ زد و همسایه‌ها ریختند توی خانه. نجاتم دادند.» وقتی گفته‌های مرد را به یاد می‌آورم، صحنه درست همانجوری که توصیف کرده بود، جلوی چشمم مجسم...
    البته که باید برویم. چهل سال مدیونش هستیم. چهل سال به خالص مخلصی اش بدهکاریم. برای سلیمانِ عشق نکنیم، فرداها جواب خودمان را چه بدهیم! خانه قدس آنلاین - حسین احمدی: میان خبرهای ناگوار این روزها، چشمم به یک خبر تلخ هفت ساله می چسبد. می خوانم "گمشده". پسرک کوله بر دوشی را توی قابِ خبر می بینم که انگار سه روز است به خانه برنگشته. آه از نهادم بلند می شود. چشمان معصومش منقلبم می کند. گوشی را می بندم و صورتم را رها می کنم روی کیبورد. نگاه می کنم. گردوغبار تا کجاها که پیشروی نمی کنند! مرز تک تک حروف و اعداد کامپیوتر، خاک نشسته. پوزخند می زنم به خاطرات. آن دستگاه آکبند نظیفِ زیبا کجا،...
    امروز تو را با اشک ها بهتر شناختیم سردار. با صورت خیس و چشمان سرخ یک ملت. با پاهایی که از خلاء نبودت می لرزید و مشت های گره کرده بر سر دشمن. امروز تهران با نمازجمعه متفاوتی مواجه بود. مجله فارس پلاس؛ نعیمه جاویدی:  منتظریم تا قطار بیاید و ما را به مصلی ببرد. یکی می گوید فقط شهادت می توانست اجر خدمت و رشادت های خالصانه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را ادا کند. دیگری می گوید هنوز کلمه شهید توی دهانم نمی چرخد؛ اصلا باورم نمی شود سردار دیگر بین ما نیست. حس و حالش را خوب می توان فهمید. سردار برای ما نامیرا است. برای پدری روحانی که چفیه دور گردن دو پسر خردسالش انداخته. یا...
    دیروز و با ادامه آلودگی هوا در تهران مهدکودک‌ها و مدارس ابتدایی این شهر تعطیل بود. هر بار با تعطیلی این مقطع صدای بقیه دانش‌آموزان به اعتراض بلند می‌شود که چرا ما را تعطیل نمی‌کنید؟ البته فقط آنها به این تعطیلی معترض نیستند. بسیاری از پدر و مادرهای شاغل با تعطیلی دبستان‌ها مشکل دارند یا شهروندان زیادی هستند که می‌گویند تعطیلی مدارس کاری برای رفع آلودگی هوا انجام نمی‌دهد. یگانه خدامی دیروز هم شاهد این بحث و حرف‌ها در شبکه‌های اجتماعی بودیم: «دبیرستانی‌ها چه گناهی کردن که باید این هوای آلوده رو تحمل کنن؟»، «یعنی تعطیلی مهدکودک‌ها و حتی مدارس ابتدایی، بدون اینکه والدین تعطیل باشند دقیقاً با چه منطقی اتخاذ شده؟»، «دبیرستانی‌ها به اندازه کافی آب بنوشید...
    تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و در ادامه هم حمله نظامی آمریکایی‌ها و شکست آنها در صحرای طبس بخش مهمی از تاریخ معاصر محسوب می‌شود. واقعه‌ای که البته به اندازه اهمیت و جذابیت آن در سینما مورد پرداخت قرار نگرفته است. فیلم «توفان شن» از معدود و شاید تنها اثری است که این موضوع تاریخی را دست‌مایه تولید یک اثر سینمایی قرار داده است. «توفان شن» به کارگردانی جواد شمقدری تنها فیلمی است که به شکلی جدی به بخشی از تبعات واقعه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا می پردازد. فارغ از کیفیت این فیلم، تلاش دیگری در این زمینه صورت نگرفته است. پس از تسخیر سفارت آمریکا، مقامات آمریکایی تصمیم می‌گیرند برای آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در ایران دست به...
    چلسی نسبت به سال های درخشانش دو سه قدمی به عقب برگشته، اما همه می دانیم که برای جهش های بزرگ آدم گاهی مجبور است دو سه قدمی هم به عقب برگردد. اختصاصی طرفداری- چلسی تا جایی که خاطره ما بچه های نود و هشت یاری می کند تینیجر دوست داشتنی جزیره بوده است. در تک تک نفرات، مهره ها، عناصر، چهره ها، ریخت ها،  قیافه ها و ادا و اطوار حتی یک جور چارچوب گریزی بود که آنها را میان تشریفات سخت گیرانه بریتانیایی دوست داشتنی تر می کرد. جوری که به آدم فرصت همزاد پنداری با چیزی را می داد که غیر قابل دسترس به نظر می رسید. عضو خاکی و بی غل و غش یک خانواده خیلی...
    یکی دیگر کنایه زده بود که حالا انقدر با امام حسین فالوور نگیر! حتما این هم انتظار داشته بنویسم بخدا قصدم این نبود! من دنبال رواج روح محرم و عرض ارادت به اباعبدالله هستم! به گزارش مشرق، محمدرضا شهبازی، نویسنده و طنزپرداز در مطلبی نوشت: آواتارش عکسی در میدان تقسیم استانبول است، بعد پیام داده که «امسال برای فلافل خوردن نمیری اربعین گشنه؟» و حتما فکر می کرده که شروع میکنم به قسم خوردن که نه به خدا! ما نیتمون این نیست! ما بر اساس فلان روایت و آیه و تفسیر می‌رویم آنجا که شعانر را زنده کنیم و از این جور استدلال ها! نخیر عموجان. اصلا ما برای فلافل می‌رویم پیاده‌روی اربعین! حالا فلافل عراقی که جای خود، من...
    حسین بشیری؛ همین چند روز پیش روزنامه اعتماد نوشته بود که به‌طور متوسط قیمت آگهی‌هایی که بنگاهی‌ها روی دیوار گذاشته بودند در هر مترمربع بین یک تا ۳ میلیون بالای قیمت آگهی‌هایی بود که مردم شخصی گذاشته بودند. حالا به این کاری ندارم، گیرم حرف شما درست، شما خودتان سال‌ها توی همان مغازه‌ها چه می‌کردید؟ تقریبا همه همکاران و هم صنف‌های شما دوباره همان شیوه دلالی را به دیوار و شیپور هم کشانده‌اند، لااقل اینجا را بگذارید برای مردم. چند ماهی مانده بود به عروسی. دنبال خانه می‌گشتم. توی خیابان محل کار چند بنگاه املاک بود. چندباری از پشت شیشه نگاه کرده بودم. گعده پیرمرد‌ها و دلال‌های مسکن در آن مغازه‌های دو در دو، توی دل آدم را خالی...
    کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284 قصه هایم برای تو بگذار توی باغچه‌اتشعرهایم برای تو بگذار روی طاقچه‌اتدست‌هایم برای تو بکار سبز خواهد شدبال‌هایم برای تو بگیر پرواز خواهد کردآوازهایم برای تو بگذار توی موهایترازهایم برای تو ببند دور دستهایتدست هایم برای تو بکار سبز خواهد شدبال هایم برای تو بگیر پرواز خواهد کردما از دشت لالایی هایش را خواندیم تا خوابمان نبرداز کویر آوازهایش را خواندیم تا یادمان نبردما از جنوب آتش ها ساختیم تا سردمان نشوداز گُل سرخ نامش را بردیم تا پرنده‌های سپید به شهر خورشید دوباره برگردندقصه هایم برای تو بگذار توی باغچه‌اتشعر هایم برای تو بگذار روی طاقچه‌اتاشک هایم برای تو بخند رام خواهد شدشوق‌هایم برای تو بگیر آرام خواهد شدما...
    مجتبی محرمی این روزها حسابی خوشحال است و خودش می‌گوید که حال دلش خوب است. به گزارش صدای ایران از خبر ورزشی، اسطوره سرخ‌ها که به خاطر دیدن همسر و دخترش حسابی خوشحال است، امید دارد تا پرسپولیس با پیروزی در دربی بتواند به سومین قهرمانی در لیگ برسد. بازی پرسپولیس- السد را دیدید؟بازی خوبی بود و پرسپولیس توانست عملکرد خوبی داشته باشد. هر چند که توپ‌های ما گل نشد و نتوانستیم گلی بزنیم. گل السد هم آفساید بود.آفساید که بود ولی ای کاش این اتفاق نمی‌افتاد... خیلی حیف شد... پرسپولیس یک زمانی گل خورد که دیگه فرصتی برای جبران نداشت. فکر می‌کنید در ادامه چه اتفاقی برای پرسپولیس می‌افتد؟این نتیجه کاررا سخت می‌کند ولی از این پرسپولیس هیچ چیز...
    امروز منگ عادت ها شده ام. متحیر فراوانی شان. دارم به خط شان می کنم که از زاویه عادات خوب و بد خودم را بشناسم. از نمای ژن ها و اکتساب ها. به گزارش قدس آنلاین،امروز منگ عادت ها شده ام. متحیر فراوانی شان. دارم به خط شان می کنم که از زاویه عادات خوب و بد خودم را بشناسم. از نمای ژن ها و اکتساب ها. بسته ای سنجاق قفلی می خرم. همسایه خراز، هاج و واج نگاهم می کند. حق هم دارد. مثل خانجان خدابیامرزم زیاد سنجاق گم می کنم. یکطورهایی هرروز دستم توی دستِ توت خشک است. در شهرِ کتاب و میدان تره بار هم با فرد دیگری انگار عوض می شوم. با موجودی خیلی شاد،...
    صراط: شهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند. «دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی بودند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزو‌های دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر می‌کند. داستان بیست و پنجم تخصصش، «راه انداختن» بود. می‌گفت: «راه بنداز، جابنداز !»؛ منتظر نمی‌شد بستر کاری که روی زمین مانده کامل درست شود و ردیف...
    سرویس فرهنگی فردا: محمدرضا شهبازی نوشت:آقای حمید بوالی [فرزند رییس شبکه خبر سیما] در صفحه اینستاگرامشان یادداشتی نوشته اند در دفاع از مدارس حزب اللهی لاکچری. ایشان نوشته‌اند:«مشکل اصلی آموزش و پرورش است و تربیت شدگان مدارس عمومی به دلایل مختلف که اصلاح آن نه ربطی به این بحث دارد و نه به مدیر فرهنگ یا هر مدرسه صد نفره و دویست نفره دیگر دارد، افرادی عموما #خموده، انگیزه از دست داده، بی علاقه یا #متنفر_از_وطن و متاسفانه بی اعتنا به #اصول_اخلاقی هستند. همان ها که اکثریت جامعه امروزمان را تشکیل می دهند.»می‌بینید؟ ادبیات را کیف می‌کنید؟ نگاه عزیز دلمان به اکثریت جامعه را عشق کردید؟ قضاوت دوستمان درباره اکثریتی که پول رفتن به مدارس لاکچری ندارند را دارید؟ دیدید...
       مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند. فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: audio/mp3 دانلود مجله مهر - روح‌الله رجایی: از مرز ایران به سختی خارج شدیم. من، مرتضی و داوود در روستایی مرزی مهمان جوانی به اسم سلیمان شدیم که بعدها فهمیدیم تکثیر شده‌است. در سفر اربعین صدها سلیمان دیدم، یکی از یکی بهتر. «علویه بگوم» سیده مهربانی بود که با پسرش سلیمان در خانه‌ای خشت و گلی زندگی می‌کرد. وارد خانه‌اش که شدیم، برای‌مان آیت الکرسی خواند و اسفند دود کرد. هی دورمان می‌چرخید و قربان صدقه‌مان می‌رفت. او «هلابیکم» می‌گفت و ما حیران مانده بودیم از این همه مهمان‌نوازی. همه خانه‌شان را اگر بار وانتی می‌کردند، خوش انصاف‌ترین سمسار ۲۰۰هزار تومان هم بابتش نمی‌داد. توی آشپزخانه‌شان...
    اون لحظه‌ای که استاد گفت Why your team in world cup no اون همه ما بودیم... به گزارش ایسنا، روزنامه قانون نوشت: «همون‌ طور که می‌دونین استاد جواد خیابانی در مصاحبه با سرمربی تیم بولیوی بار دیگر نشان دادند که ایران‌ و ایرانی توی هیچ چیزی کم نمیاره. یعنی ثابت کردن آدم می‌تونه کتاب ترجمه کنه بدون این که زبان بلد باشه. مثل این که آقای دن‌بیلزریان بیاد در مورد تحکیم خانواده صحبت کنه. در واقع اون لحظه‌ای که استاد گفت Why your team in world cup no اون همه ما بودیم. همه ماهایی که توی کپشن می‌نویسیم to be or not to be that is the question در حالی‌که خود شکسپیر کامنت می‌ذاره: «دادا میشه فارسیشو بگی ما هم...
    خبرگزاری میزان- برادرا؛ این راه، راهی بی بازگشته، کسی که با ما میاد باید تا آخر خط همراه ما باشه. اگه اونجا عملیاتی انجام بدیم، ممکنه حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگرده. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، جاویدالاثر «احمد متوسلیان» فرمانده دلاور لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) از جمله چهره‌های شاخص جمهوری اسلامی ایران است که هنوز هم با گذشت ۳۶ سال از مفقود شدن وی در لبنان، بسیاری هنوز چشم‌انتظار بازگشت وی به میهن هستند. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «می‌خواهم با تو باشم» گردآوری شده است، منتشر می‌کند. سفر بی پایان... و بالاخره قرار شد که نیرو‌هایی از ایران به سوریه رفته و از آنجا به...
    خبرگزاری مهر؛ گروه جامعه، سیامک صدیقی: به کرمانشاه خوش آمدید؛ عروس زاگرس این گونه ساده آغاز می‌شود و خانه ها با آواری که روی دوششان فرو ریخته به استقبال می آیند، چونان دختری «گیسو فروهشته به دامن». ویران با بوی خاک و صدای شیونی که روی خرابه‌هایش چرک-مرد شده است. «می زند فریاد و امید کمک دارد». و مردمانی که ویرانه ها را هم ترک نکرده اند؛ توی چادرها، به خانه شان چشم دوخته اند که دیگر نیست و بچه هایی که زلزله به جای تصویرهای موهوم، هر شب خواب‌هاشان را خیس می‌کند. اینجا کرمانشاه است؛ شهری روی گسل. برداشت اول؛ منطقه پاونار؛ سرپل ذهاب غم، بارزترین ویژگی چهره مردی بود، ایستاده در کنار آوار؛ دست حلقه زده بر شالی...
    تین‌نیوز |  دیروز یه جایی خوندم که بعضی از خودروهای شرکت بنز، صوتی به اسم «صوت صورتی» تولید می‌کنن که این صوت هنگام تصادف یا وارد شدن ضربه شدید به ماشین پخش می‌شه و از آسیب دیدنِ سیستم شنوایی راننده و سرنشین‌ها جلوگیری می‌کنه! در این راستا بنده تصمیم گرفتم یه مروری هم بر آپشن‌های صوتی خودروهای داخلی خودمون داشته باشم که یه وقت این آلمانی‌های لگن‌ساز رو هوا برنداره فکر کنن با این سیستم «صوت صورتی» چه کار خفنی انجام دادن! پس این شما و این هم معرفی آپشن‌های صوتی خودروهای داخلی:  صوت قهوه‌ای همونطور که می‌دونید یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های خودرویی مثل پراید القای حس هیجان و ترشح آدرنالین در بدن راننده و سرنشینانه، به‌طوری که شما وقتی...